جدول جو
جدول جو

معنی انده کش - جستجوی لغت در جدول جو

انده کش
(پِ رَ دَ / دِ)
غمخوار. تحمل کننده اندوه:
خاقانیا سگ جان شدی کانده کش جانان شدی
در عشق سر دیوان شدی نامت بدیوان تازه کن.
خاقانی.
خاقانی اگر چه عقل دستخوش تست
هم محرم عشق باش کانده کش تست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اره کش
تصویر اره کش
کسی که پیشه اش بریدن چوب، تخته یا تنۀ درخت با اره است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده کش
تصویر باده کش
باده خوار، باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگر ساختمانی که ناوه را حمل می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
دانه کشنده، برای مثال میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است (فردوسی - ۱/۱۲۰ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(پَ مُ)
کشنده و ازبین برندۀ اندوه. اندوه سوز. شادی آور:
رخی از آفتاب اندوه کش تر
شکر خندیدنی از صبح خوشتر.
نظامی.
یکی شب از شب نوروز خوشتر
چه شب کز روز عید اندوه کش تر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
که چیزها به اره قطع کند. مباشر ارّه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ لَ / لِ رَ / رُو)
کشندۀ ناوه. برندۀ ناوه. آنکه ناوه و زنبۀ گل را می برد و حمل می کند
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام یکی از دهستانهای بخش چکنی شهرستان خرم آباد است. این دهستان در مشرق بخش واقع است، از مغرب به دهستان دوره، از مشرق به دهستان ریمله، از شمال به سفیدکوه و از جنوب به رود خانه خرم آباد محدود است و در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی قرار دارد. آب آن از رود خانه خرم آباد و سراب کی و سراب ناوه کش و سراب چنگائی و چشمه های گوناگون تأمین می شود. این دهستان از 17 پارچه آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2880 نفر است. قراء مهم آن عبارت است از: بشان رود، شرف و رحیم آباد. ساکنین آن از طوایف فتح اللهی و چکنی و عده ای چادرنشین هستند. از آثار ابنیۀ قدیم آن قلعۀ مخروبه ای به نام قلعۀ ناوه کش و پل ویرانی در نزدیکی رود خانه خرم آباد و بنای امام زاده ای به نام باباعباس است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشکین با خود دارد. که نافه با خود دارد. آهوئی که نافۀ مشکین دارد
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ / دِ وَ)
راه سنگلاخ. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زنده گر. احیاکننده موتی. (آنندراج). زنده کننده. احیاکننده. محیی. (فرهنگ فارسی معین) :
که زنده کن پاک جان من اوست
بر آنم که روشن روان من اوست.
فردوسی.
از مدحتش که زنده کن دوستان اوست
تا نفخ صور، صور دوم در دهان ماست.
خاقانی.
پدیدآور خلق عالم تویی
تو میرانی و زنده کن هم تویی.
نظامی.
زمین زنده دار آسمان زنده کن
جهانگیر دشمن پراکنده کن.
نظامی.
- زنده کن آتش، مشتعل سازندۀ آن. روشن کننده آتش:
غازه کش چهرۀ گلهای باغ
زنده کن آتش دلها بداغ.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
- زنده کن نام، نام آورکننده. از گمنامی بیرون آورنده. نگهدارنده و حافظ نام کسی یا خانواده ای:
منم ویژه، زنده کن نام اوی
مبادا بجز نیک فرجام اوی.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(یَکْ کَ /کِ / یِکْ کَ / کِ گُ)
بمعنی شانه زن باشد. رجوع شود به شانه زن:
من و تو شانه کش زلف ناله های همیم
بیا بجایزۀ هم دهان هم بوسیم.
طالب آملی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(پِ / پَ هََ دَ / دِ)
برندۀ انده (اندوه). آنکه غم و اندوه را از بین می برد. تسلی دهنده:
دبیری بیاورد انده بری
همان ساخته پهلوی دفتری.
فردوسی.
مهر فرزند بر خواجه فکنده ست جهان
زآنکه چون مادر انده خور انده بر اوست.
فرخی.
خاقانی غریبم در تنگنای شروان
دارم هزار انده انده بری ندارم.
خاقانی، سبو و کوزه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(پَ سَ دَ / دِ)
زایل کننده اندوه. ازبین برندۀ غم و غصه:
هم او میگسار است و هم چنگ زن
هم اوچامه گویست و انده شکن.
فردوسی.
یکی پای کوب و دگر چنگ زن
سدیگر خوش آواز و انده شکن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(اَ دُهْ گِ)
اندوهگین. (یادداشت مؤلف). غمگین. غمناک. رجوع به اندوهگین شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
کشندۀ اژدها:
یل اژدهاکش بگرز و بتیر
سوار هزبرافکن و گردگیر.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(پَ جَ / جِ کَ / کِ)
نوعی نان برشته و نازک. قسمی نان گرده
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ فَ)
بنده وش. بنده وار. بنده مانند:
باستاد در پیش او بنده فش
سرافکنده و دست کرده بکش.
دقیقی
لغت نامه دهخدا
تصویری از دانه کش
تصویر دانه کش
کشنده دانه حامل حبوب: (میازار موری که دانه کش است)
فرهنگ لغت هوشیار
کارگری که در ساختمانها درزهای آجرها و سنگهایی را در نمای بنا بکار رود باسیمان ساروج و مانند آن پر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اره کش
تصویر اره کش
اره کشنده آن که با اره چیزها را قطع کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اژدهاکش
تصویر اژدهاکش
کشنده اژدها قاتل ثعبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه کش
تصویر پنجه کش
نوعی نان برشته و نازک قسمی نان گرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرده کش
تصویر مرده کش
کسی که شغلش بردن مردگان بگورستان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
کارگری که ناوه وزنبه گل را حمل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوه کش
تصویر ناوه کش
((~. کِ))
کارگر ساختمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اندر کنش
تصویر اندر کنش
اینتراکشن
فرهنگ واژه فارسی سره
اندوه گسار، حزین، غمگسار، محزون، مغموم، ملول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتع و جنگلی در جنوب روستای کدیر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
این مقدار جا، این محوطه
فرهنگ گویش مازندرانی
چه زیاد، این مقدار که در بیان کثرت استعمال شود، این همه، این قدر، این مقدار
فرهنگ گویش مازندرانی
نان بربری که در تنور پخته شود و آثار پنجه ی نانوا بر روی آن
فرهنگ گویش مازندرانی
اره کش
فرهنگ گویش مازندرانی